انقدر خدا رو ترسناک کردن جرئت نمی‌کنم گله کنم ازش. جرئت نمی‌کنم غر بزنم بگم چرا؟ فکر می‌کنم اگه چیزی بگم بدترشو سرم میاره. باید لال بمونم. اصلا احساسات من قابل قبول نیستن چون من در واقع حق ندارم هیچ مشکل روحی‌ای داشته باشم. چون زندگی مرفهی دارم. چون از بیرون نگاه کنی من گُه می‌خورم که افسرده باشم. این حقو ندارم. این حقو ندارم. حتی تو هم همین فکرو می‌کنی راجبم. همه همین فکرو می‌کنن لابد. تا وقتی فیزیکی ته چاه نباشی کسی ضجه‌هاتو باور نمی‌کنه. نمی‌خواد که باور کنه. حق داره که باور نکنه.