0171
گشنمه و به شدت دلم پنکیک میخواد، ولی الان باید راه بیفتم.
بازم غر دارم، غر در سطح یه دختر چهارده ساله؛ هردفعه که لباس میپوشم و بخاطر احترام به خونواده مجبورم محدود کنم خودمو دلم میخواد همه لباسا و سک و صورتمو جر بدم از حرص. به زودی مستقل میشم ولی انقدر مامانم تو گوشم گفته تنها بودی رعایت کنیا، میدونم تا ابد برای اینکه اونجوری که خودم میخوام تیپ بزنم باید عذاب وجدان داشته باشم. عنننننننننننن. خدایا چرا منو گذاشتی تو خونواده اشتباهی، هم اونا اذیتن هم من. اونا دلشون میخواد یه دختر مثل خودشون میداشتن من دلم میخواد خونوادم مثل خودم بودن. یا حداقل کاری به کارم نداشتن. انقدر عذاب وجدان نمیدادن بهم.
شاید من زیادی اهمیت میدم، الان هرکی جای من بود کار خودشو میکرد و به تخمشم نبود.