تو به اون یا هیچکس دیگه هیچی مدیون نیستی. می فهمی؟ نمی فهمی دیگه. نگرانی نداره که کی چی راجبت فکر می کنه یا ناراحته یا چی. تو مسئول حال یا افکار بقیه نیستی. تموم کن این مسخره بازیو. اصن اونا به تو فکر نمی کنن. اونم کلی مشغولیات و بدبختی های خودشو داره. اصن فکر کن انقدر سرش با کار و سکس و پارتی کردن شلوغه که تو تو ذهنش جایی نداری. پس انقدر نگران نباش، اوکی؟ فکر حال خودت باش، اون که این همه بهت گفت خودخواه، خودخواه شو واقعا. فکر این باش زندگیتو جمع و جور کنی، دو ماه دیگه تو آرامش و تنهایی خودت، تو خونه خودت باشی و با آدمای جدیدی آشنا شی. می دونم اون موقع هرچقدرم زمان گذشته باشه و تو ذهنت پس زده باشیش، بازم فکرش تو خلوت ترین لحظه هات و وقتایی که خونه ساکته و فقط صدای شلوغی خیابون میاد رخنه می کنه تو وجودت. ولی تا اون موقع خدا بزرگه، تهرانم همینطور. تو شلوغیاش گم شو. تو هم مثل اون خودتو با کار و دراگ خفه کن. اونوقت حتی اگه حالت بد شه هم حسش نمی کنی. الانم نیست که راجب این حرفی که زدی برینه بهتو لکچرت کنه. هرچی دلت می خواد بگو.