من دارم از این گوه دونی فرار می‌کنم که بتونم اونجوری که دوست دارم زندگی کنم، آزادتر، دورم آدمایی جمع کنم که همفکر منن، بتونم کنارشون خودم باشم. بعد پدر من می‌گه با فلانی صحبت کردم برو پیش اون کار کن خونه‌شونم نزدیکته. اره پدر من حتما می‌رم پیش آشنا کار می‌کنم، همونایی که شبیه شمان که بعد سرش تو زندگی من باشه سیر تا پیاز اینکه چه غلطی می‌کنم رو بذاره کف دست شما. من دارم فرار می‌کنم که بعد یه عمر راحت باشم. اینا هی دارن آشنا نزدیک من پیدا می‌کنن. فکر کن اونجا هم موقع بیرون رفتن با سر و ریختی که خودم می‌خوام استرس داشته باشم که نکنه آشنا منو ببینه. اگه اینجوری شه دیگه رد می‌دم می‌گم همینه که هست. می‌خواین بخواین نمی‌خواین منو نفرین کنین عاق کنین هرکاری می‌خواین بکنین. من دیگه خسته شدم از نقش بازی کردن. بخاطر شما زندگی کردن. می‌خوام بخاطر خودم زندگی کنم.

+ریدم تو بهشت زوریتون.