باز دارم گیج می‌شم، داره یادم می‌ره چرا فاصله می‌گیرم. باز دارم بیخودی عذاب وجدان می‌گیرم. فکر می‌کنم نکنه اشتباه از منه! چه اشتباهی؟ اینکه می‌خوای مکالمه داشته باشی مثل آدم؟ اینکه اون کلا حرف زدن حالیش نیست؟ این اشتباه توئه؟ اینکه بمیری هم احتمالا تخمش نیست اشتباه توئه؟ چرا نگرانشی؟ چرا نگرانی معدش بدتر نشه، نگرانی تو مستی یا خوابالودگی رانندگی نکنه، نگرانی یه درصد... حتی نوشتنشم برام سخته. یه درصد ناخواسته تو خوشیاش بلایی سر خودش نیاره.

بدبختِ کصمغز، چرا نگرانشی؟ چرا فکر می‌کنی باید از حالش با خبر بشی؟ چرا فکر می‌کنی همیشه خودت مقصری؟ چرا انقدر بدبختی؟ چرا انقدر naive هستی؟ به خودت بیا. یادت بیاد چیه داستان. به خودت بیااااا. تو قرار نیست پرفکت باشی، به خودت اجازه بده عصبی باشی، بداخلاق باشی، اجازه بده دلخور باشی. یادت بیاد تو تلاشتو کردی. تلاشتو نکردی؟ کردی!